مرثیه و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه السلام
پر میزنـد دلـم به هـوای نگـاهـتان تا کـربلا - به شهر شما - بارگـاهتان تا اینکه خـرج بزم عزای شما شوم عمریست میشود که نشستم به راهتان از کـودکـی درون حـسیـنـیه بـودهام بوده سـرم به سایـۀ چـتـر پـناهـتـان آیـا نـمـیشـود کـه بـرای سـعــادتـم من هم شـوم غـلام غـلام سیـاهـتان اینجا هـمه برای شما گـریه میکنند از ماجرای بیکسی و سوز و آهتان من آب میشوم ز خجالت که آن غروب یک نیزۀ شکـسته شده تکیه گاهتان ای وای من که بوی گل یاس میدهد هر قطره خون خاکی آن قتلگاهتان تـنهاتـریـن امـام؛ شهـیـد بـدون سـر با ما کسی نگـفت چه بوده گـناهتان |